واحه ای در لحظه
به سراغ من اگر می آیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصد هایی است.
که خبر می آرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.
روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تبه معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان،چتر خواهش باز است:
زنگ باران به صدا می آید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.
به سراغ من اگر می آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.
+ نوشته شده در شنبه سی ام شهریور ۱۳۹۲ ساعت 11:22 توسط یه نفر
|