معاويه با مانع بزرگى در جهت انتخاب جانشين رو به رو بود. گذشته از اين‌ها اصلا تا آن زمان، هيچ يك از خلفاى پيشين، فرزند خود را به عنوان جانشين انتخاب نكرده بود و اصولا خلافت، يك منصب موروثى نبود تا بعد از مرگ پدر، پسر بر جاى وى تكيه زند. معاويه كه به اين موانع و مشكلات واقف بود و مى دانست طرح چنين مسئله و پيشنهادى در بدو امر و بدون انجام مقدماتى، عدم پذيرش جامعه اسلامى و در نتيجه، تنش ها، چالش ها و پيامدهاى منفى و زيان بارى را براى حكومتش در پى خواهد داشت، در ابتدا از طرح آن به طور آشكار و گسترده، خوددارى كرد و ضمن صبر و انتظار تا زمانى كه شرايط لازم فراهم آيد، تدابيرى انديشيد و هر گونه ترفند و حيله اى كه ممكن و لازم بود به كار بست. انجام سفرها، نوشتن نامه ها، تطميع يا تهديد و ارعاب برخى افراد براى همراه كردن آن ها با خود، از جمله اقدامات اوست. به هر تقدير، شرايط لازم براى انجام چنين كارى در سال هاى آخر عمرمعاويه فراهم شد و او توانست جامعه اسلامى را آماده پذيراى اين امر كند.
15 رجب سال 60 هجرى قمرى -مرگ معاويه و آغاز خلافت يزيد
با مرگ معاويه ، يزيد به جاى وى بر حكومت و خلافت جامعه مسلمين نشست و به تمام استانداران و فرمانداران خود نوشت كه از مسلمين بلاد و شهرها به هر طريق ممكن براى وى بيعت بگيرند. همچنين، نامه‏اى به پسر عموى خود وليد بن عتبه استاندار مدينه نوشت كه از مردم مدينه و به ويژه از سه شخصيت سرشناس، حسين بن على(ع)، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير براى وى بيعت بگيرد، لكن در مورد شخص حسين بن على(ع) سفارش بسيار نموده بود، كه براى ايشان كمترين مهلتى را روا مدار، اگر پذيرفت كه به مقصود رسيده‏ايم و گرنه سر او را از بدنش جدا كرده و براى من بفرست.

ادامه مطلب در روز های آینده....